قوله: إنا سخرْنا الْجبال معه... الآیة تسبیح کوه‏ها و سنگها با داود هم از ان غیبهاست که نادر یافته پذیرفته است و آن را گردن نهاده اگر چه بر عقلها پوشیده از قدرت الله بدیع نیست و جز برخواست الله حوالت نیست. اعتقاد کن که هر ذره‏اى از ذرائر موجودات که هست بزبان حال همى گوید: ساکنان کوى دوست خود ماایم، خلعت حیاة خود ما پوشیده‏ایم، اشارت قرآن مجید اینست که: «و إنْ منْ شیْ‏ء إلا یسبح بحمْده».


جوانمردى در صحرایى میگذشت سنگى را دید که بسان قطرات باران پیوسته ازو همى چکید، ساعتى در ان نظر میکرد و در صنع خداى عز و جل اندیشه میکرد، رب العالمین کرامت آن دوست را سنگ بآواز آورد تا گفت: یا ولى الله هزاران سالست تا مرا بیافرید و از بیم قهر او و سیاست خشم او چنین میترسم و اشک حسرت همى‏ریزم، و الیه الاشارة بقوله تعالى: و إن منْها لما یشقق فیخْرج منْه الْماء. آن ولى خدا گفت: بار خدایا این سنگ را ایمن گردان، ولى برفت چون باز آمد هم چنان قطره‏ها میریخت، در دل وى افتاد که مگر ایمن نگشت از قهر او، سنگ بآواز آمد که: یا ولى الله مرا ایمن کرد اما باول اشک همى ریختم از حیرت و بیم عقوبت و اکنون اشک همى ریزم از ناز و رحمت، و ما را برین درگاه جز گریستن کارى دیگر نیست یا گریستن از حسرت و نیاز یا گریستن از رحمت و ناز.


پیر طریقت گفت: الهى! در سرگریستنى دارم دراز، ندانم که از حسرت کریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره یتیم است و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود، این قصه ایست دراز.


«و هلْ أتاک نبأ الْخصْم إذْ تسوروا الْمحْراب..» چون آن فریشتگان بر صورت خصمان با داود سخن گفتند و آن گه بر آسمان شدند، داود بدانست که ایشان فرستاده حق بودند تا گناه داود فرا پیش وى برند، داود در کار خود بدید و بتضرع و زارى در آمد، چهل روز سر بر زمین نهاد بسان ساجدان بر نعت تضرع، و کان لا یرفع رأسه الا لحاجة و لوقت صلاة مکتوبة و لا یأکل و لا یشرب و هو یبکى حتى نبت العشب حول رأسه و هو ینادى ربه عز و جل و یسئله التوبة و کان من دعائه فى سجوده: سبحان الملک الاعظم الذى یبتلى الخلق بما یشاء، سبحان خالق النور، الهى انت خلقتنى و کان فى سابق علمک ما انا الیه صائر، سبحان خالق النور، الهى الویل لداود اذا کشف عنه الغطاء فیقال هذا داود الخاطى‏ء، سبحان خالق النور، الهى باى عین انظر الیک یوم القیمة و باى قدم اقوم امامک یوم تزل اقدام الخاطئین، سبحان خالق النور، الهى من این یطلب العبد المغفرة الا من عند سیده، سبحان خالق النور، الهى انا الذى لا اطیق حر شمسک فکیف اطیق حر نارک، سبحان خالق النور، الهى انا الذى لا اطیق صوت رعدک فکیف اطیق صوت جهنم، سبحان خالق النور، الهى الویل لداود من الذنب العظیم الذى اصاب، سبحان خالق النور، الهى قد تعلم سرى و علانیتى فاقبل معذرتى، سبحان خالق النور، الهى برحمتک اغفر لى ذنبا و لا تباعدنى من رحمتک لهوائى، سبحان خالق النور، الهى فررت الیک بذنوبى و اعترفت بخطیئتى لا تجعلنى من القانطین و لا تخزنى یوم الدین، سبحان خالق النور. بعد از چهل روز وحى آمد از حق جل جلاله که یا داود ترا آمرزیدم اما بسر خاک اوریا شو واو را بر خوان تا من آواز تو او را بشنوانم و از وى حلالى بخواه. داود پلاسى در پوشید با چشمى پر آب و دلى پردرد و جانى پر حسرت آمد بسر خاک اوریا شد و او را بخواند، بلبیک جواب داد و گفت: من هذا الذى قطع على لذتى و ایقظنى کیست اینکه لذت خواب خوش از من وابرید؟ گفت: منم داود، گفت: بچه آمدى یا نبى الله؟ گفت: آمده‏ام تا مرا در حل کنى بهر چه از من بتو رسید، گفت: ترا بحل کردم و در گذاشتم. داود چون آن سخن شنید ارامى و سکونى در وى آمد و بازگشت دیگر با روحى آمد که یا داود نمیدانى که من داورى بعدل و انصاف کنم نه بتعنت، بازگرد و با وى بگوى: من زن تو بخواستم و بوى رسیدم از من راضى شو و مرا بحل کن. داود بازگشت و این سخن بگفت، اوریا چون این سخن شنید خاموش گشت و نیز جواب داود نداد، داود هم بر سر قبر وى خاک بر سر نهاد و بزارى و خوارى نوحه در گرفت که: الویل لداود ثم الویل الطویل لداود اذا نصبت الموازین بالقسط یوم القیمة فیوخذ داود و یدفع الى المظلوم، سبحان خالق النور، الویل لداود ثم الویل الطویل لداود حین یسحب على وجهه مع الخاطئین الى النار، سبحان خالق النور. چون تضرع و زارى داود بغایت رسید، از آسمان عزت نداى وحى آمد از بارگاه قدم آواز کرم آمد که: اى داود دعاى تو نیوشیدیم، گناهت بعفو خود بپوشیدیم، توبه تو پذیرفتیم و بر تو رحمت کردیم. داود گفت: الهى کیف و صاحبى لم یعف عنى! چون آرام گیرم و خصم از من ناخشنود و دلم از بیم خصمى وى پر آتش و پر دود! ندا آمد که: یا داود انى استوهبک منه فیهبک لى و اعطیه من الثواب ما لم تر عیناه و لم تسمع اذناه. فیقول یا رب من این لى هذا و لم یبلغ عملى؟ فاقول هذا عوض من عبدى داود، فقال داود: یا رب الآن عرفت انک قد غفرت لى، فذلک قوله: «فغفر له إنه» وهب منبه گفت: داود پس از آنکه توبه او قبول کردند سى سال میگریست که از گریستن نیاسود نه بشب نه بروز، گهى در میان بیابان نوحه کردى بزارى و بنالیدى از خوارى، مرغان هوا و وحوش صحرا در گریستن او را مساعدت کردندى، گهى در میان کوهان سنگ و کلوخ و درختان او را مساعدت کردندى، گهى در ساحل دریاها ماهیان و جانوران دریا در گریه او را مساعدت کردندى، چون بخانه باز آمدى سوگوار پلاس در پوشیدى و بر خاک نشستى و راهبان بسیار قریب چهار هزار گرد وى‏


در آمدندى و در مساعدت وى همه بزارى بگریستندى تا از اشک چشم ایشان سیل روان گشتى. مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «ان مثل عینى داود کالقربتین تنطفان ماء و لقد خدت الدموع فى وجهه کخدید الماء فى الارض»


و قال الحسن: کان داود بعد الخطیئة لا یجالس الا الخاطئین یقول: تعالوا الى داود الخاطى‏ء و لا یشرب شرابا الا مزجه بدموع عینیه و کان یجعل خبز الشعیر الیابس فى قصعته فلا یزال یبکى علیه حتى یبتل بدموع عینیه و کان یذر علیه الملح و الرماد فیأکل و یقول: هذا کل الخاطئین، قال و کان داود قبل الخطیئة یقوم نصف اللیل و یصوم نصف الدهر فلما کان من خطیئته ما کان صام الدهر و قام اللیل کله.